دانلود رمان عشق ارباب رایگان

دانلود رمان عشق ارباب رایگان pdf بدون سانسور

چرا؟ آناهیتا این آرامش قبل از طوفانه توی این ۲۰ سال خوب شناختمت
لبخندی زدم و برگشتم به اون زمانی که برای اولین بار آناهیتا به خونمون اومد …. مامان بابا اناهیتا رو به مهتاب سپردن …. از اینکه آناهیتا دوست مهتاب شده بود خوشحال بودم ولی رفته رفته حسادت می کردم از اینکه مهتاب با اون خوش رفتاری میکرد و حواسش هیچ به من نبود
… وقتی بلایی به سر آناهیتا آوردم… بابا دو روز بدون غذا توی کتابخونه زندونیم کرد …. اون موقعه ها خیلی از دست آناهیتا شاکی بودم هم خانواده ام را از من گرفته بود و هم خواهرم را … ولی بعد از شنیدن حرفهای بابا که آناهیتا کسی رو جز ما توی زندگیش نداره عذاب وجدان گرفتم برای همین همیشه از آناهیتا و مهتاب حمایت میکردم چه در بین دوستام چه در بحث خانوادگی …. خانواده ای که بعد از مردن مامان بابا توی اون تصادف لعنتی هیچ سراغی از ما نگرفتن …. حتی برای مرگ مهتاب عزیزم هم کس نیومده بود …. اخمی کردم و نگاهم را خیره به سقف دوختم ….. شاید ثروت زیادی چشمهای این مردم طمع کار رو گرفته بود…. بعد رفتن مامان بابا فقط من بودم .. مهتاب …. اناهیتا و نرگس جون خواهر بابا که همه ی خانواده اون رو پس زدن هیچ وقت نفهمیدم چرا این کار رو کردن حتی نرگسی هم هیچ وقت از این موضوع حرفی نمی زد… با تکون های دست آناهیتا به خودم آمدم و به طرفش برگشتم و گفتم

https://fantasylife.ir/?p=847
لینک کوتاه مطلب:
نظرات این مطلب
ارسال نظرات برای این مطلب بسته شده است !
موضوعات
آخرین نظرات
درباره سایت
فانتزی رمان
بهترین سایت دانلود رمان
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " فانتزی رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.