آرسین نگران تکونم داد ساحل ساحل آروم باش نفس بکش با همون صدای ضعیف تظاهری گفتم
ب… آ
صبر کن الان میام ساحل آروم باش دویید و رفت سمت آشزخونه آخیش خیالم راحت شد. واقعا این اداها برام راحت تر از
مولودی عشق
این بود که برم آشپزخونه
آرسین زود با یه لیوان آب اومد و لیوانو گرفت سمتم چشمام برق زدن و خواستم لیوان رو از دستش بگیرم که دستشو عقب کشید و تو یه حرکت کل آبها رو خورد با چشمای
گرد نگاهش کردم لبخندی زدو گفت آخیش تشنم بودا نشست کنارم و همونطور که نگاهش به تلوزیون بود گفت
لبخند گفت
فیلم خوبیه سنگینی نگاهمو که حس کرد برگشت سمتمو با
وای یادم رفت تو حالت خوبه؟ تو یه حرکت از بازوش گاز
محکمی گرفتم که داد زد و افتاد دنبالم نصف شبی دوییدم سمت اتاقم و خواستم درو ببندم که پاشو گذاشت لای در و درو حل دادو باز کرد اومد داخل و درو بست و قفلش کرد. نگاه ترسناکی بهم انداخت آب دهنمو پر سرو صدا
قورت دادم اومد نزدیکم خواستم مثله این فیلما یه قدم به قدم برم عقب و بخورم به بیفتم دیوار اما همین که یه قدم رفتم عقب پام به یه چیزی گیر کرد و افتادم زمین مگه الان نباید شاهزاده ی سوار بر اسب دستشو دور کمرم حلقه کنه و نزاره
زمین؟
به آرسین نگاه کردم از هر ضاویه که نگاهش میکردم بازم نمیتونستم قبول کنم این
همون شاهزاده ی سوار بر اسب باشه روبه روم روی به زانوش نشست
چرا اینقدر بی عقلی آخه؟
با چشمای گرد نگاهش کردم از فاز صحنه ی رمانتیک و شاهزاده اومدم بیرون و منم
مولودی عشق
مثله خودش نشستم روبه روش
به همین دلیل که تو امروز بهم سوالارو ندادی
تک خنده ی بانمکی کرد
یعنی من اگه سوالا رو میدادم تو عقل کل میشدی؟
پشت چشمی نازک کردم
حالا خندید و نگاهم کرد