نگاهی به مادرش انداخت سلام شناسنامه سند ازدواج نیست بی صاحبا. سلام مامان جان ساعت ۱ شب قباله و شناسنامه میخوای چیکار؟ برم اون یاغی رو در بیارم از بازداشتگاه روی دست خودش زد کی؟ شیدا رو؟ اره. کجا بوده مگه؟ تو کجا دیدیش؟ زنگ زده بهت؟ سرکار بودم خاله زنگ زد بهم گفت دیر کرده برو دنبالش تا اینجوری گفت، فهمیدم کدوم گوریه نکنه باز رفته تو عروسیای قاطی پاتی. آره. معصومه گفت رفته یا خودت دیدی؟ شاید اشتباه کرده. سرش را بالا انداخت مقر نمی اومد که حساب میبره ازش ازش. آدرس آدرس گرفتم رفتم دنبالش تا برسم گشت ریخته بود تو عروسی. مارمولک زرنگی کرد در رفت، اما گرفتنش. دستش را برای امیرطاها تکاند حالا چرا اینقد جوش میزنی بار اولش نیست که. میری درش میاری
تعهدنامه اش پر شده .مامان اون دفعه گفتن تکرار شه باید بره دادگاه ولش نکنن چی؟ كاریش ندارن فوقش جریمه اش میکنن. سندم وردار نگهش ندارن اون تو. سند قبر بابامو وردارم. دستش را برای امیرطاها پرت کرد و سمت در عقب گرد کرد خوبه توام میرم در بیارم .سندو اومدی پایین بیا بگیر.
مادرش زیاد دور نشده بود که بلند صدایش کرد نمیدونی- مدارک ما کجاست مامان؟ چیزی نگذشت که مادرش را دوباره دید: مدارک توئه دست من چیکار داره مادر؟ -همیشه تو همین کیف بود نیست. چی بگم مادر دست شیدا ندیدی جایی ببره؟ نگاهش سرگردان ماند توی چشمان امیرطاها حرف تا پشت لبهایش آمد، اما خوردش نه والا.
مکث زن باعث شد شک کند چیزی میدونی مامان؟ چی مثلا؟ یه کاری کرده شما میدونی به من نمیگی. ما میده – معصومه بهت نگفت؟ کنار چشمانش چین افتاد بس که جمعش کرد چی و ؟ جای جواب دادن به سوال امیرطاها گفت: فک کنم خودش مدارکتونو ورداشته برده. واسه چی؟ از من نپرس برو بیارش ببین چیکار کرده مدارکم نیست. چی ببرم بکنم تو چشم رئیس کلانتری؟
شناسنامه ات که هست. وردار برو. شناسنامه شیدا نیست. برو از معصوم بگیر. اونجاست حتما.